پلاک 1995

متن مرتبط با «رفتن مورچه در گوش» در سایت پلاک 1995 نوشته شده است

روزها واقعا در راه !

  • عنوان پست قبلی رو نوشته بودم "روزها در راه" و الان زندگیم شبیه همین عنوان شده! انجام یه پروژه ی کاری بهم پیشنهاد شده و به همین علت باید کمی بین شهر محل دانشگاهم در رفت و آمد باشم. و خب از این بابت خوشحالم که اولین بار هست که قراره کاری در جهت تحصیلم انجام بدم :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزها در راه

  • بارون می باره و در حال نوشتن مفاهیم اولیه برای کارهای باقی مونده ام هستم،دفاع که به خیر و خوشی تموم شد و زندگی بعد از دفاع هم به آرومی اما همچنان علمی داره سپری میشه. شنبه باید برم شهر محل دانشگاهم برای کارهای فارغ التحصیلی و ... و دلم می گیره از این رفتنی که آخرش با خداحافظی همراهه... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در باب زندگي

  • روزهايي هست و احساسات متفاوتي را تجربه مي كنم، دلهره، استرس، دلتنگي، شوق و تلاش. اميدوارم همه چيز خير باشد., ...ادامه مطلب

  • خون بايدت خورد در گاه و بيگاه

  • اين روزها عجيب درگيرم، روحم، ذهنم، مغزم... پايان نامه هم با تمام توان مي تازد., ...ادامه مطلب

  • درد

  • درد یا تو را بلند میکند یا از پا می اندازد..., ...ادامه مطلب

  • دروغ و تزویر

  • چندتا پست پایین تر دقیقا در ۱۸ آذر نوشته بودم : تو کشوری زندگی میکنم با مسئولانی مزخرف و تصمیماتی مزخرف تر و دقیقا یک ماه گذشت و در ۱۸ دی هواپیمای مسافربری با موشک سپاه سقوط کرد به فاجعه ی کرمان هم هنوز هیچیک از مسئولان واکنش نشون ندادن ...یعنی اصلا به روی مبارک شون نیاوردن که اتفاقی افتاده ۵۹ نفر در اثر بی مسئولیتی شون کشته شدن حالم به هم میخوره از این همه دروغ و تزویر الان که دارم اینها رو مینویسم قلبم آتش گرفته  ، دلم گرفته ، بغض تو گلومه , ...ادامه مطلب

  • مستغرق در عدم

  • از خاطره ها چی مونده برامبه جز خیالی از عشق من دل بستم به هرچی مال من نیست به هرکی که به فکر حال من نیست دلخسته شدم از این همه غم که بی خیال من نیست .........چقدر امروز غرق در هیچِ مطلق بودم ، عدم و نبودن و نبودن و نبودن..., ...ادامه مطلب

  • درد

  • متاسفانه تو کشوری زندگی می کنیم با مسئولانی مزخرف و با تصمیماتی مزخرف تر و مسخره, ...ادامه مطلب

  • درد و درد

  • یه وقت هایی آدم کم میاره ، کم میاره دیگه...! در برابر همه چی ، در برابر شرایط ، در برابر خودش. اینجور موقع هاست که میگه این همه تلاش کردم ، هیچی... هیچی. یه وقت هایی دنیا نمیذاره، نمی دونم حتما باید بیشتر تلاش کرد بیشتر جنگید. اینجور موقع هاست که با خودم میگم اون کارهایی که کردم انگار همش الکی و پوچ بوده ، همشون انگار دود میشن میرن تو هوا و من می مونم یه عالمه حس های بد و ناامید کننده و یه روز رو , ...ادامه مطلب

  • سردرد

  • این سردرد... از شش و ده دقیقه ی عصر که از سر جلسه امتحان اومدم بیرون ، همراهم هست و کم نمیشود ذره ای... بیش میازار مرا ، بیش میازار مرا ... امشب میخوام یه دل سیر اسرارالتوحید بخونم تا یک شب ! همیشه قرآن با آیه های دلنشین و به موقع اش حالم رو خوب میکنه : و نیکی با بدی یکسان نیست (بدی را ) با آنچه نیک, ...ادامه مطلب

  • رفتن

  • من که عاشقش نبودم فقط دوستش داشتم و دوست داشتم تا آخر دوست هم می موندیم  ، خودش هم این رو ميدونست...ولی خب نمی شد ، انگار داشت قضیه ی ازدواجش جدی می شد ، منم خودم گفتم میرم قبل از این که تو بهم بگی برو اون هم گفت نمی دونم چی بگم ، امتحان میکنیم ... ! و این گونه شد که در مرحله جدایی و بی دوستی از اوشون به سر میبرم ، کلا رفتنش حس خوبی رو برام ایجاد نکرده ، هیچوقت فکر نمی کردم رفتنش اینقدر زود باشه...ولی خب . یه جمله هست که همیشه میگم : رفتن همیشه غریب است...,رفتن,رفتن به,رفتن عشق,رفتن که بهانه نمیخواهد,رفتن تو مرگ منه,رفتن به حالت الفا,رفتنت آغاز ویرانیست حرفش,رفتن به امریکا,رفتن مورچه در گوش,رفتن به کانادا قاچاقی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها